تبادل
لینک هوشمند
ارسال توسط علی
ارسال توسط علی
مدرنترین خودروهای دنیا را بشناسید + عکس
مطمنا در آینده شاهد پیشرفت در زمینه های مختلف صنعت خواهیم بود اما صنعت خودروسازی نسبت به دیگر صنایع طرفداران بیشتری دارد لذا در این مقاله به معرفی چند ماشین که در آینده به بازار می آیند می پردازیم.
ارسال توسط علی
تصاویری از زیبا ترین فرودگاه های جهان
اختلال های ارتباطاتی، شرایط آب و هوایی و مسائل فنی هواپیما برخی از مشکلاتی هستند که می توانند تاخیر پروازها را موجب شده و تجربه پرواز نه چندان دلچسبی را برای مسافران ایجاد کنند. اما در صورتی که عجله ای برای انجام کارهای خود نداشته باشید، توقف طولانی مدت در برخی از فرودگاه های جهان چندان مساله ناراحت کننده ای محسوب نمی شود. طراحی های بی نظیر، مواد مصرفی با کیفیت، امکانات رفاهی و فروشگاه های موجود در این فرودگاه ها حتی تاخیر چند ساعته پروازها را نیز برای مسافران به تجربه ای جالب مبدل خواهند کرد.• فرودگاه بین المللی پکن، چین
ارسال توسط علی
مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار
تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد . میگفت : چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ... ـ
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم پرسیدم بابت چی ؟
گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم . وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم فردا خدمت می رسیم
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم
تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد . میگفت : چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ... ـ
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم پرسیدم بابت چی ؟
گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم . وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم فردا خدمت می رسیم
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم
ارسال توسط علی
آخرین مطالب
ورود
اعضا:
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
